چهارده سال هست که در صنعت آموزش مشغول به فعالیت هستم و همواره روزهای اولی را که آغاز به کار کردم را به یاد دارم روزهایی که حال دلم و حال کار وکسبم اصلا خوب نبود، پدر و مادرم نگران آینده شغلی من بودند و دوست داشتند در شغلی مشغول بکار شوم که لااقل بیمه و یک حقوق ثابت داشته باشد ولی اینها اصلا با رویاهای من سازگار نبود. برای همین به خودم و به رویاهایم قول رسیدن دادم از همان موقع سخت مشغول کار شدم با اینکه از طرف اطرافیانم کارم منطقی و معقول به نظر نمی رسید ولی به وقفه تلاش میکردم بارها نه شنیدم ولی متوقف نشدم.
من سال ۱۳۸۳ سه سال پشت کنکور بودم در کتابخانه با یک بنر مواجه شدم دیدار با سرنوشت سمینار دکتر احمد حلت براستی کسی که زندگی من را متحول کرد. براستی وقتی شاگرد آماده باشه معلم از راه میرسه این را با ایمان میگم.من نشانه ها را واقعا جدی گرفتم و در راستای هدفم گام برداشتم.
براستی سال ۱۳۸۶، سال تفکر و تجسس در مورد خودم بود. مدام از خودم می پرسیدم واقعا بابک تو بدرد چی میخوری؟؟ تو به دنیا آمدی تا چه اثری از خودت بجا بگذاری؟؟در مجله موفقیت مشغول بکار شدم و در عین حال رشته روانشناسی مشغول به تحصیل شدم.
در سال ۱۳۸۹ سال تصمیم من رقم خورد. تصمیم گرفتم مسیر زندگی خود و دیگران را عوض کنم. تصمیم گرفتم براستی خیلی سخت بود حتی اطرافیانم من را قبول نداشتند.
در سال ۱۳۹۱ من تبدیل شدم. در نقش برگزار کننده وارد شدم برای استاد خودم آقای حلت برنامه گذاشتم و یک ربع من صحبت کردم و بعد سمینار رایگان های خودم را برگزار کردم.آروم آروم تبدیل شدم. همیشه در مسیر ماندم.